محل تبلیغات شما
استعداد و استعداد یابی از آن موضوعاتی است که در بین دانش آموزان و داوطلبان کنکور، بسیار رواج دارد به طوری که اکثر این عزیزان به دنبال بهترین آزمون استعداد یابی و یا تست های معتبر جهانی هستند تا استعداد خودشان را کشف کنند. من قصد نداشتم در کلبه مشاوره به موضوع استعداد و استعدادیابی بپردازم زیرا این قصه سال هاست برای طرفداران روانشناسی رفتارگرایی تمام شده است اما پیامی که هفته گذشته دریافت کردم، مرا به فکر فرو برد که شاید این نیاز برای دانش آموزان به درستی تعریف نشده و چه بسا لازم باشد در مطلب این هفته به صورت مقدماتی و در مطلب هفته بعد به صورت اختصاصی در مورد استعداد یابی بنویسم.
یکی از مخاطبان محترم کلبه مشاوره در هفته گذشته، سوال بسیار کاملی در مورد شرایط خودش از بنده پرسید که از ایشان اجازه گرفتم که برای مطلب شنبه این هفته کلبه مشاوره، به بررسی جزییات و کلید واژه های به کار رفته در این پیام بپردازم چون معتقدم، آنچه ایشان در پیام خویش پرسیده است می تواند دغدغه و طرز تفکر طیف گسترده ای از کنکوری ها باشد. ابتدا متن پیام ایشان را با هم بخوانیم:
 من 24سالمه و تازه از زمستون پارسال انگاری از خواب بیدار شدم و فهمیدم شخصیتم اصلا شخصیت یه ادم موفق نیست. جریان اینه که من همیشه با صرف کمترین وقت بهترین نتیجه ها رو میگرفتم و دلیلشم اینه که یه درسی رو که معلم تدریس میکرد کاملا گوش می کردم و بارها شده بود زنگ تفریح می نشستم تو کلاس رو فرمولای ریاضی فیزیک فکر میکردم تا راه حل جدیدی کشف کنم حتی دوسال دبیرستانم اینکارو با دبیر ریاضیم انجام میدادم.
این یه نمونه کوچیکشه من همیشه عاشق علم اموزی بودم و بارها تحسین شدم این استعداد منو روز بروز بالا برد ولی امان از شخصیتی که باید ساخته میشد و نشد و با سر منو زمین زد و از خود آرزوهام بدجور عقب انداخت راحت بگم بعد 5 سال کنکور دادن فهمیدم نه یه جای کار میلنگه کسی با استعداد به تنهایی پزشکی قبول نمیشه باید پشتکار داشته باشی که من پشتکارم صفر بود.
بعداز 5 سال فهمیدم من یه آدمم با میانگین رفتارهایی مثل کمال طلبی، دقیقه نودی، تفکرگرا، اهمال کار، بدون پشتکار، بی مسولیت و. . فهمیدنش دردناک بود و دیر شایدم مغرور بودم که زودتر نفهمیدم. شاید تنها کار مثبتی که انجام دادم این بود که نرفتم رشته های پیراپزشکی وقتی بهشون علاقه ای نداشتم.
حالا اقای جدیدی این فکر که گند زدم به زندگیم داره مثل خوره می خورتم ولی من فقط دارم سعی میکنم درس بخونم حتی گاهی گریه میکنم و درس میخونم سعی میکنم خودمو راضی کنم که این شخصیت سازی غلط میتونه زمینه پیشرفت منو دراینده فراهم کنه مثلا این آفت میتونست 10 سال دیگه وقتی وسط یه کار تحقیقاتی بودی خودشو نشون بده و باعث بشه تو کلا از هدفات دست بکشی.
این حرفا قانعم میکنه ولی خیلی طول نمیکشه که دوباره مغزم ارور میده و میگه این حرفا واسه دلخوش کردنته وگرنه تو 5 سال از زندگیت عقبی.
راحت بگم اقای جدیدی من چمه؟؟ چیکار کنم این همه تو ذهنم دعوا نباشه وعذاب وجدان راهمو سد نکنه؟ لازمه برم پیش روانشناس ودرمان بشم؟ من اشتباه تربیت شدم حالا یا بدست الگوهام مثل والدینم یا بدست خودم که بلد نبودم استعدادمو تو راه درستی هدایت کنم یا تاثیر پذیری از دوستام ولی چیزیه ک شده نمیخوام اینقد تقاص پس بدم!

اطمینان دارم که طیف وسیعی از کنکوری ها با خواندن این پیام، به یاد برخی از تشابه های رفتاری خودشان با این مخاطب گرامی افتاده اند و اتفاقا دلیل انتخاب این پیام برای تحلیل و بررسی نیز همین بوده است. اگر اجازه بدهید روی کلیدواژه های این پیام و طرز تفکرهای پشت آن صحبت کنیم تا به درک عمیق تری از وضعیت این فرد و افراد شبیه ایشان برسیم؛ البته در مطلب این هفته از کلیدواژه استعداد عبور می کنیم و ابتدا تکلیف کلیدواژه های دیگر این پیام را روشن کنیم و در مطلب هفته بعد به طور جامع به استعداد یابی و تست های مرتبط به آن ورود کنیم.
شخصیت یک فرد موفق اولین کلیدواژه مهم این پیام است؛ آنچه ایشان به درستی از آن یاد می کند، شخصیت فرد موفق است. قطعا کسی که می خواهد به موفقیت برسد بایستی طرز تفکر درستی در مورد مغز، خاطرات، احساسات، تصمیم گیری و رفتار و سایر کلید واژه های پیرامون موفقیت داشته باشد. به عبارت دیگر، تمامی این عوامل در کنار یک دیگر است که زندگی یک فرد را می سازد. 
ایشان، توانسته است به تحلیل درستی از شخصیت خودش برسد و فاصله خود را با یک شخصیت موفقیت آمیز حساب کند. این اتفاق بسیار مثبت است، کاری که یکایک ما نیاز داریم آن را مشخص کنیم. به طور مثال من در مورد موفقیت، شکست، حرف مردم، سن و سال، فرهنگ کشورم، دوباره از نو تلاش کردن، استرس، ترس، افکار منفی، نیازهای انسانی و از همه مهمتر عملکرد مغز در راستای موفقیت چگونه می اندیشم و آیا با این طرز تفکر و اندیشه، می شود به موفقیت رسید؟
آیا من اختلال های رفتاری مثل وسواس، شک، پشت گوش اندازی، دقیقه نودی بودن، کمال گرایی، زندگی موازی، چند پتانسیلی بودن و یا ضعف در تصمیم گیری دارم یا خیر؟ بررسی که می تواند باعث بیرون زدن مشکلات و افکار نادرست شود و فرد با تجزیه و تحلیل و رفع این موانع می تواند شخصیت موفق تری از خودش بسازد. ایشان به درستی توانسته به درک درستی در مورد آنچه هست و آنچه باید باشد، برسد.
صرف کمترین وقت بهترین نتیجه ها عبارت مهم دیگر این پیام است. بسیاری از دانش آموزان و داوطلبان کنکور به من می گویند: خوشبحال کسی که همه زندگی اش خاطرات مثبت است، چون او خاطره منفی و نا امید کننده ای ندارد و با تمام وجود درس می خواند. اما امروز می خواهم افق جدی تری را به شما نشان دهم. وجود خاطرات مثبت اگر بیشتر از خاطرات منفی، خطرناک نباشد حداقل به اندازه خاطرات منفی خطرناک است.
یکی از همین خاطرات مثبتی که باعث شکل گیری طرز تفکر نادرست می شود را در زندگی این داوطلب کنکور مشاهده می کنید. ایشان همیشه با صرف کمترین وقت در دوران مدرسه، توانسته اند بهترین عملکرد و نتیجه را داشته باشند. هرگز نیاز نداشته اند که خیلی زحمت بکشند و یا برای بدست آوردن موفقیت های در سطح مدرسه تلاش بیش از اندازه کنند.
همین خاطرات مثبت باعث شکل گیری یک طرز تفکر نادرست در او شده است. در دراز مدت این گونه از دانش آموزان و داوطلبان کنکور، به افراد دقیقه نودی تبدیل می شوند. آن ها باورشان بر این است که برای موفق شدن نیاز به تلاش زیاد نیست. در واقع تمام خاطرات شان این موضوع را تایید می کند. 
بنابراین، خاطرات مثبت هم می توانند باعث خطاهای ذهنی و عملکردی ما شوند که در پیام ایشان به خوبی این موضوع روشن بود. به طور کلی زندگی با خاطرات مثبت و منفی به یک اندازه خطرناک است و ما بایستی بیاموزیم بر اساس نیازهای انسانی و هدفمان حرکت کنیم نه بر اساس آنچه به عنوان سابقه ذهنی ثبت و ضبط کرده ایم.
تو کلاس رو فرمولای ریاضی فیزیک فکر میکردم تا راه حل جدیدی کشف کنم یکی از اشتباهات ایشان است. شاید تعجب بر انگیز باشد که این جمله به ظاهر زیبا و دلنشین یکی از اشتباهات این داوطلب کنکور بوده است. حتما سوال پیش می آید که چرا کار کردن روی فرمول های ریاضی-فیزیک و کشف راه حل های جدید اشتباه می باشد؛ پاسخ بسیار روشن است، هدف او از زندگی چیست؟
ما آنقدر فرصت نداریم که هر چیزی را تجربه کنیم. این جمله غم انگیز است اما واقعیت دارد. دنیای امروز به افراد متخصص نیازمند است ولی ذهن اکثر ما به دنبال بو علی سینا شدن است در حالیکه فراموش می کنیم در زمان بو علی، پیشرفت علم به این اندازه نبود و افراد در آن زمان ها، فرصت داشتند روی موضوعات مختلف فکر کنند و آنچه می گفتند نسبت به علم امروزی مان بسیار سطح پایین تر بوده است.
اما دنیای گسترده امروز که دو پزشک با دو تخصص متفاوت به راحتی حرف هم را متوجه نمی شوند از بس گرایش ها تخصصی و دور از هم شده است، چطور فرصت پیدا می کنیم که در مسیری به جز هدفمان قدم برداریم؟ من دانش آموز کلاس دهمی را می شناسم که کلاس مهارت های گلدوزی، خیاطی و مهارت های هفت گانه ICDL را شرکت می کرد در حالیکه هدف او پزشک شدن بود.
از او خواستم به من بگوید که با شرکت در این کلاس ها چند درصد به درصدهای کنکورش اضافه می شود. هدف اصلی او پزشک شدن است در نتیجه باید همه فعالیت هایش تابع هدفش باشند. اگر همین دانش آموز در کلاس های زبان انگلیسی موسسات بیرون شرکت می کرد و از کلاس دهم روی زبانش کار می کرد حداقل روی یکی از درس های کنکورش به تسلط  رسیده بود.
بنابراین ما آنقدر فرصت نداریم که روی هر چیزی سرمایه گذاری کنیم، اگر هدفتان مشخص است پس باید تمام وقتتان جهت برنامه ریزی برای رسیدن به هدفتان صرف شود و روی شاخه های دیگر زندگی نکنید. 
بارها تحسین شدم این استعداد منو روز بروز بالا برد؛ یکی از مهمترین جملات این پیام است. این مورد هم چیزی شبیه به خاطرات مثبت است. سال ها قبل با فردی کار می کردم که آن دانش آموز بارها بابت تمیز بودن و نظافت های طولانی مورد تشویق مادر و خاله هایش قرار گرفته بود. او آنقدر از این تشویق ها لذت برده بود که به فردی وسواسی تبدیل شده و هر روز چیزی حدود 4 ساعت را صرف نظافت خانه و اتاق و حتی پاک کردن جلد کتاب هایش می کرد.
ایشان نیز، دقیقا با تشویق های نادرست، در مسیری غلط قرار گرفته است. این داوطلب کنکور را بابت چیزی تشویق می کردند که در مسیر هدفش نبوده است و وجود این تشویق ها باعث شده تا او هر روز، بیشتر و بیشتر در این مسیر قدم بگذارد در حالیکه آدرس را اشتباهی رفته و برای رسیدن به هدفش بایستی کارهای با کیفیت تری انجام می داد. 
اگر کسی ما را تشویق می کند، دلیل بر درستی کارمان نیست. شاید ما دونده خوبی باشیم که با سرعت عالی مشغول دویدن هستیم ولی در مسیر اشتباهی دویدن انسان را قهرمان نمی کند. از امروز، مراقب تمام تشویق ها باشید، تابلوی راهنمای شما هدفتان است. اگر در مسیر هدفتان هستید همه چیز مرتب است ولی اگر مسیر را اشتباهی رفته اید حتی دنیا دنیا هم تشویق شوید به هدف نمی رسید.
قرار نیست هر خاطره مثبت یا تحسین شدن به معنای درست بودن کار تلقی شود در نتیجه فقط و فقط یک تابلو یک راهنما یک قانون وجود دارد و آن هم هدفی است که برای خویش تعریف کرده اید. البته ایشان در این جمله نوشته اند که تحسین شدن باعث شده استعدادهایش روز به روز بهتر شود که بعدا خواهیم آموخت که استعداد نه بلکه مهارت هایش روز به روز گسترش یافته است.
از خود آرزوهام بدجور عقب انداخت، جمله غم انگیز این پیام است. می گویم غم انگیز چون توقع دارم یک داوطلب کنکور، از نیازهایش صحبت کند. ما انسان ها بر اساس شرایط زندگی مان به یک سری از کلیدواژه ها مثل ثروت، جایگاه اجتماعی، اعتبار، قدرت استقلال، آزادی عمل، تایید شدن، نفوذ و. نیاز داریم. هرکسی هم این کلیدواژه ها را بر اساس نیازهای خودش اولویت بندی می کند. کسی را می شناسم که هدفش از پزشک شدن فقط این بود که بتواند مستقل زندگی کند. او نیاز داشت مستقل باشد و راهش را در این مسیر پیدا کرده بود.
او را هدفمند می دانم چون خیلی دقیق از نیازهایش صحبت کرده است اما وقتی یک داوطلب کنکور از آرزوها سخن می گوید، غم مرا فرا می گیرد. آنچه آموخته ام به من یادآور می شود که آرزوها، ایده آل های ذهنی هستند که مغز برای تخریب کردن ما می سازد و هیچ آرزویی قرار نیست محقق شود. آن ها هستند تا شما را سرکوب کنند و مغز بگوید تو به آن ها نرسیده ای، پس لیاقت زندگی را نداری.
مغز با این روش به راحتی انسان را مهار می کند و نمی گذارد او بخواهد در راه رسیدن به اهدافش انرژی مصرف کند. بنابراین از یکایک شما خواهش می کنم از امروز، روی نیازهای انسانی خود متمرکز شوید و از هدف صحبت کنید. هدف آن چیزی است که برایش برنامه دارید و باید به آن برسید تا به سلسله نیازهای انسانی خود پاسخ دهید.
آرزوها همین الان باید دور ریخته شوند، ما انسان ها به آرزو نیاز نداریم. البته شاید برخی به من بگویند که سخت می گیرم و فرقی ندارد، هدف و آرزو یک چیز هستند و حالا یکی اسمش را هدف می گذارد و دیگری می گوید آرزو. من هم قبلا اینطور فکر می کردم که این ها فقط یک تلفظ هستند اما آنچه واقعا رخ می دهد اینطور نیست.
آنچه در دنیای عملی مشاهده می کنیم این است که آرزو همان ایده آل ذهنی و دست نیافتنی است و هدف آن چیزی است که روی آن فکر شده است. یعنی تفاوت فقط در کلمه و استفاده از واژه نیست بلکه مسئله خیلی جدی تر است. طرز تفکرها در برخورد با این دو واژه متفاوت است و برای همین معتقدم باید از هدف سخن بگوییم. ما باید از مرحله آرزو داشتن عبور کرده و در مورد نیازهای روزمره مان و آنچه باید به زندگی مان اضافه شود، صحبت کنیم.
با استعداد به تنهایی پزشکی قبول نمیشه باید پشتکار داشته باشی که من پشتکارم صفر بود؛ یکی از جملات ناقص این پیام است. در مورد استعداد که صحبت می کنیم اما لازم است بدانید با پشتکار هم نمی شود پزشک شد. در واقع برای رسیدن به یک هدف، فقط اینکه پشتکار داشته باشی جمله ناقصی است.
به عبارت دیگر، ذهنیت پشت این جمله می گوید: کسانی که پزشکی قبول نمی شوند؛ افرادی هستند که پشتکار ندارند. در حالیکه باید بدانید خیلی از افراد هم پشتکار داشته اند و اتفاقا زمان زیادی هم درس خوانده اند اما بازهم پزشک نشده اند زیرا پشتکار تنها عامل نیست.
از این رو گفتم که این جمله ناقص است. طرز تفکر شما باید اینطور شکل بگیرد: برای موفقیت در کنکور نیاز به شکل گرفتن یک شخصیت موفقیت است. یعنی فرد طرز تفکر درستی در مورد کلیدواژه های موفقیت، شکست، تلاش، از نو شروع کردن، حرف مردم، هدف، ترس، استرس، فشارهای روانی، افکار منفی، خاطرات، احساسات، اختلال های روحی و فکری مثل وسواس مطالعاتی، دقیقه نودی بودن و طرز عملکرد مغز و همچنین روش درست درس خواندن، برسد تا بتواند به درستی در مسیر موفقیت برای کنکور، خودش را مدیریت کند. اینطور نیست که صرفا با داشتن پشتکار همه چیز درست شود.
به طور مثال، اگر فردی، وسواس نظم داشته باشد و پشتکارش هم عالی باشد، قطعا به دلیل وسواس در دراز مدت دچار فرسایش می شود در نتیجه گفتن این جمله که پشتکار داشته باشی پزشک می شود جمله ای ناقص و غیر علمی است.
بعداز 5 سال فهمیدم من یه آدمم با میانگین رفتارهایی مثل کمال طلبی، دقیقه نودی، تفکرگرا، اهمال کار، بدون پشتکار، بی مسولیت، بهترین جمله این پیام است. کلیدواژه های موجود در این جمله را در مطالب مختلف کلبه مشاوره بحث کرده ایم که اگر کسی تمایل داشته باشد می تواند آن مطالب را مطالعه نماید تا به درک عمیق تری از این مفاهیم برسد. چون یک به یک این مفاهیم همان چیزهایی هستند که کم کم شخصیت موفقیت شما را می سازد. آن چیزی که تاکید بسیار داشتم که هر دانش آموز کنکوری باید به آن برسد را این مخاطب محترم به خوبی در مورد خودش بیان کرده است. 
بسیار خوشحالم این مخاطب توانسته به درک درستی از فرمول عملکردی مغزش برسد و بداند که پدال های ترمز زندگی اش چه کلیدواژه هایی هستند و مغزش اگر بخواهد جلوی او را بگیرد با فشار روی چه کلماتی، می تواند او را از پای در آورد. این بزرگترین دستاورد زندگی یک انسان است. بالاترین سطح خودشناسی این است که بدانید فرمول زندگی تان چیست و چطور می اندیشید، چگونه متوقف می شوید و اگر مغز بخواهد به شما ضربه بزند با چه روشی این کار را اجرا می کند.
این فکر که گند زدم به زندگیم داره مثل خوره می خورتم، جمله ای از این پیام است که ناشی از فرهنگ نادرست تربیتی ما است. در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا، اگر شما بعد از چند سال وقت گذاشتن بتوانید به درک درستی از شرایط خود برسید، شما را فردی ارزشمند و موفق می دانند و به ده ها برنامه تلویزیونی دعوت می شوید تا از این خود شناسی سخن بگویید.
تبدیل به سخنران برجسته ای می شوید که همه می خواهند بدانند که چطور توانسته اید به درک دقیقی از مدل زندگی و افکارتان برسید تا آن ها هم به شیوه شما به فکر بهتر کردن زندگی شان باشند. مردمان آن کشورها آموخته اند که برای از بین بردن یک ویژگی منفی مثل عصبانیت شما می توانید چند سال در دوره های مختلف شرکت کنید تا به انسان آرام تری تبدیل شوید ولی در کشور ما اگر اینکار را کنید یک فرد منفی هستید. جالب است مردم ساعت ها در شبکه اجتماعی حضور دارند و هزاران دقیقه وقت تلف می کنند اما اگر کسی وقت خود را صرف شناخت خودش کند، او را یک انسان شکست خورده می پندارند.
اگر ایشان که توانسته به درک درستی از فرمول عملکردی مغزش برسد در هر کشور پیشرفته ای بود و کتابی در مورد این شرایط و نحوه دست یافتنش به این خودشناسی می نوشت جزء پرفروش ترین کتاب های آن کشور می شد. مردم آن کشورها تشنه شنیدن خودشناسی و درک دقیق از نحوه عملکرد مغز هستند. اما سهم ایشان به دلیل تربیت نادرست به جای آنکه لذت بردن از خودشناسی باشد، افکار منفی است.
مدلی که ما در آن تربیت شده ایم مدل ایستگاه قطار است. همانطور که قطار از یک مبدا شروع به حرکت می کند و در ایستگاه های مختلف می ایستد و در هر ایستگاه عده ای پیاده و سوار می شوند، ما نیز چنین دیدگاهی داریم. فرهنگ مان به یکایک ما آموخته است که باید در هفت سالگی در ایستگاه ابتدایی پیاده شوی و بدون هیچ وقفه و بدون افتادن، سال به سال بالا بروی و در ایستگاه دوره اول متوسطه با کسب بهترین نمرات خود را به دوره دوم متوسطه و کنکور برسانی.
در همان سال اول هر رشته ای قبول شدی بروی و بعد از گرفتن مدرک، کاری برای خودت پیدا کنی و یا اگر پسر هستی سربازی بروی و بعد کاری پیدا کنی و در نهایت ازدواج کنی و بعد از چند سال بچه دار شوی و با آمدن بچه نیز حق نداری به فکر خودت باشی و باید همه عمرت را برای بچه ات بگذاری. 
مردم کشور من حتی اگر کسی در 20 سالگی ازدواج کند نیز او را گناهکار می دانند چون معتقدند باید اول لیسانس داشته باشی و بعد ازدواج کنی. در حالیکه ازدواج هیچ ربطی به مراحل تحصیل ندارد ولی این زندگی قطاری طاقت ندارد شما بخواهید نظم را به هم بزنید. 
در چنین مدل فکری، هیچ کسی حق اشتباه کردن ندارد. کسی حق ندارد یک سال تحصیلی را دوبار بخواند. کسی نباید بگوید من کل زندگی ام را اشتباه کردم و دلم می خواهد از اول شروع کنم. از ابتدا شروع کردن در فرهنگ کشورمان نشانه حماقت است. در دوران ابتدایی شعرهایی می خواندیم که متاسفانه به معنای آن آگاه نبوده ایم ولی الان میفهمم که آن شعرها در بین کودکان خوانده می شد تا کسی جرات نکند به فکر دو ساله شدن در هیچ پایه تحصیلی باشد.
این مدل فکری به کنکور که می رسد، معنی هدف را درک نمی کند. قطار در هر ایستگاه فقط یک بار توقف می کند پس چرا باید برای رسیدن به یک هدف بارها و بارها تلاش کنی؟ در مدل قطاری، تو اگر در سن 24 سالگی فهمیده باشی که مدل فکریت چیست یک بازنده هستی ولی همین شما اگر در هرجای دنیا بودی الان در بهترین برنامه های تلویزیون مشغول سخنرانی و راهنمایی دیگر اعضای جامعه بودید.
شما را می پرستیدند که به درک درستی در مورد خود رسیده اید ولی در مدل تربیت شدن ما، حق دارید که بگویید به زندگی تان گند زده اید. مدل تربیتی مردم کشور مان فرد موفق پرورش نمی دهد. هرکسی که موفق می شود مطمین باشید با این مدل تربیتی مخالفت کرده و متفاوت اندیشیده است. 
تا مادامی که طرز تفکر شما ریشه در مدل تربیت قطاری دارد، آنگاه است که حس بدی به خود و زندگی تان دارید ولی خواهش می کنم به سطح عمیق تری از زندگی فکر کنید. شما 5 سال هزینه کردید تا بفهمید چه تربیت نادرستی دارید، اخلاق های بدی دارید و مدل فکری تان اشتباه است. شما 5 سال خرج کردید تا بفهمید چگونه هستید و این عالی است زیرا میلیون ها انسان، کل عمرشان تمام می شود و فقط یک آدم آهنی بوده اند بدون اینکه به درک دقیقی از مجموعه رفتارهایشان برسند.
من فردی را می شناسم که در سن 36 سالگی، در کشور آلمان تصمیم گرفت کل زندگی اش را طور دیگری بنویسد یا معلم فرانسوی را می شناسم که پزشکی را رها کرده و تاریخ و زبان خوانده است تا معلم شود چون فهمیده اشتباه کرده است. در کشور خودمان هم کسانی هستند که مسیر زندگی شان را به یک باره تغییر داده اند و به فرد بهتری تبدیل شده اند.
شما تحت فشار دو کلیدواژه هستید؛ اول سن دوم تربیت غلط که به شما می گوید باید در ایستگاه های مختلف زندگی قرار بگیرید. وقتی مثل الگوی فکری اکثر مردم فکر کنید باید حالتان بد باشد اما یادتان هست که در مطلب هزینه های موفقیت» در این خصوص صحبت کردم که موفق شدن هزینه دارد. یکی از آن هزینه ها همین است که شما مجبورید با فرهنگ حاکم بر تربیت چندین ساله زندگی تان مخالفت کنید.
می دانم سخت است چون خودم نیز مجبور شدم سال ها با تریبت های غلط که شخصیتم را ساخته بود، بجنگم و به خوبی درک می کنم که مخالفت کردن با فرهنگ قطاری که همه مردم کشور درگیرش هستند و پیش هرکسی بروی در مورد سن و سال و دیر و زود شدن صحبت می کند، چقدر سنگین است که بخواهید به این فکر کنید که 5 سال داده ام تا بفهمم چه کسی هستم. 
اما مجبوریم هزینه ها را پرداخت کنیم تا به انسان متفاوتی تبدیل شویم. اگر قرار باشد شما شبیه مردم عادی فکر کنید و با مقیاس های آنان خود را بسنجید آنگاه است که زجر می کشید. تصمیم بگیرید که با مقیاس موفق ها خود را اندازه بزنید. همان هایی که عمرشان برای بدست آوردن یک فرمول هزینه کرده اند تا نام شان در تاریخ ثبت شود. آن هایی که 20 سال تلاش کردند و نتیجه کارشان یک جمله شد: این روش جواب نمی دهد باید دانشمندان از روش های دیگری استفاده کنند.
در ضمن یادتان باشد همین عدد 5 نیز بخاطر طرز تفکر در زندگی ما است. در واقع شما معتقدید باید در سن 19 سالگی به دانشگاه می رفتید و الان 24 ساله هستید و هنوز به دانشگاه نرفته اید. بنابراین خود این عدد 5 نیز ساخته مدل تربیتی غلط رواج یافته بین ما است. چون شما معیارتان برای همین 5 سال نیز استفاده از مدل تربیتی قطاری است.
این را از آن جهت گفتم که یادآور شوم تمام حساب و کتاب های شما ریشه در فرهنگ تربیتی قطاری دارد. آنچه که فرد موفق پرورش نمی دهد پس شما نیاز دارید به انسان قوی تری تبدیل شوید به طوری که هزینه های مخالفت با زندگی قطاری را می پردازد و همیشه یادش می ماند اگر مدل تربیتی او و مردمش درست بود الان به یک سخنران موفق تبدیل می شد که در رسانه ها در مورد چگونگی درکش از عملکرد مغز سخن می گفت و شاید کتابی می نوشت که همه برای خواندنش لحظه شماری می کردند.
شما همین حالا موفق هستید چون به درک دقیقی از چیزی که هستید رسیده اید همان نقطه قوتی که اکثر انسان های اطرافتان همچین درکی را ندارند. اگر می خواهید موفق باشید باید خط کش های ذهنی تان را تغییر بدهید و از تربیت های نادرست دست بردارید.
تا مادامی که نقشه ذهنی شما مدل قطار و سن و سال باشد، مطمین باشید زجر می کشید چون از درون می خواهید موفق باشید ولی نحوه تربیت شما تاکید می کند شما بازنده هستید. پس یا باید بازنده باشید یا باید بپذیرید که با مدل قطار و ایستگاه هیچ فردی موفق نمی شود چون لازمه موفق شدن اشتباه کردن است.
این متن تمام نشده است، هفته آینده در مورد استعداد و استعدادیابی صحبت می کنم، چیزی که در این متن بارها و بارها از آن یاد شد و یکی از سنگین ترین ریشه تمام مشکلات انسان امروزی است. استعداد و استعدادیابی را باید به طور دقیق بررسی کنیم. هفته بعد در موردش صحبت می کنیم و دنیای بهتری را درک خواهیم کرد. هیچ دقت کردید که وجود تفکر های نادرست چطور می تواند زندگی را به آدرش اشتباهی راهنمایی کند؟ در مطلب بعدی خواهید دید که درک نا درست از استعداد چطور می تواند یک انسان را به فردی عادی و بی هدف تبدیل کند.

چکار کنیم به افرادی که در کنکور شرکت می کنند و رقیبای ما هستند فکر نکنیم؟

آیا کسی که از پایه نهم یا دهم برای کنکور شروع کند، خسته می شود؟

شیمی کنکور98: تحلیل و بررسی شیمی نظام جدید در کنکور تجربی

های ,یک ,ها ,زندگی ,سال ,استعداد ,است که ,در مورد ,این پیام ,به درک ,یکی از ,دقیقه نودی، تفکرگرا، ,نودی، تفکرگرا، اهمال ,طلبی، دقیقه نودی، ,کمال طلبی، دقیقه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سرای دانش آموز 313 رهرو - آخرالزمان و ظهور مدرسه Julia's site تاریخ ایران litmukyka MODERN AIRCRAFTS طب سنتی ایرانی wingpracamak trafluoraclong